تنیدن در تار شب

شنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۰۸ ق.ظ

من، تاوان تنیدن در تار شبم

نه این سکوت شکستنی ست، نه آتشی که بر دل دارم دمی وا می نهدم بی لهیب.

واگویه میکنم دوباره و دوباره و صدباره که: (( میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست، تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز )) دریغ که ارتعاش نامنظم واهمه ای سیاه، ریتم عاشقانه ی قلبم را نا همگون می سازد و میل به بی نظمی تک تک ذراتم را به از هم گسیختگی سوق می دهد. فرار میکنم، نه از تو که انقدر بالا بلندی و استوار که سایه ات تا دورترین و کورترین گره های زندگی ام گسترده ست، از خود میگریزم. از هق هق کودکانم که در خیابانهای شهر پراکندمشان، همان کودکانی که می بایست در بطن تو کاشته می شدند و موهای بورشان به رنگ گندم زاران می شد. از تعلل های گاه و بیگاهم که تو را به آغوش نگهبان دوزخ انداخت. نگاهم را از چشمانت می دزدم زیرا برق چراهایش بر دلم چنگ میزند، زیرا شانه هایم تاب نمی آورد، زیرا گناه من تو را لغزاند. زیرا من و فقط من (( تاوان تنیدن در تار شبم )).

نه این سکوت شکستنی ست، نه آتشی که از دل بر تار گیسویت میزنم دمی وا می نهدم بی لهیب.  تار زلفت را معجزه تی ست که دل در آن بسته ام...

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۰۴/۲۰
امیر ...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی