تنیدن در تار شب

سه شنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۴، ۰۸:۴۲ ق.ظ

دوست داشتن

یکسره تمنا بود، با چشم های بسته لبانم را می جست شاید هم لبانم را گرفت و بعد چشم هایش را بست. دستم را به کشف نا شناخته هایش رهسپار کردم. در میانه اش انگشتانم لغزید بر خیسی تنش و او بلند گفت:(( اه ه ه، دوستت دارم )). با خودم گفتم: زرشک که چه بسیار  در این حال دوستم داشته اند و به خاطر تکرار این حال دوستم دارند و ای مرده شور این دوست داشتن را ببرد.


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۴/۲۳
امیر ...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی